مکتب مدیریت اسلامی

مدیریت اسلامی، پیش نیازها

مدیریت اسلامی، پیش نیازها
اهل بیت (ع) منظر اسلام در باب مدیریت را – مانند دیگر وجوه اسلام- در سیره قولی و عملی خود، در عالیترین درجه و کاملترین وجه نشان داده¬اند. اما برای اجرای مدیریت اسلامی در عمل نیازهای دیگری هم وجود دارد. در مقاله پیشین این مسئله مورد بررسی نسبتا تفصیلی قرار گرفت. اما به هر روی، با توجه به تغییر چشمگیر شرایط جامعه، شکل¬های کسب و کار و تاثیرات تکنولوژی، استفاده و به کار بستن این منابع غنی نیازمند اقدمات حساب¬شده¬ی مقدماتی است. به عبارت دیگر، اینکه کدام یک از آموزه¬های دینی در عرصه¬ی مدیریت را در محوریت و اولویت توجه قرار دهیم، و کدام یک را ثانویه و فرع آن محورها در نظر بگیریم نیازمند یک نظریه است. بعلاوه در ارتباط با استفاده از سیره عملی معصومین، باید توجه داشت که ممکن است، بعضی فعالیتها و جهت¬گیری¬های آن حضرات در نتیجه شرایط خاص مسائل ایشان بوده باشد، و لذا معیار قرار دادن آن جهت-گیری¬ها بدون احصا شرایط آن نادرست است. تمییز اصول عام و کلی از مسائل تحت تاثیر شرایط و اقتضائات نیز، نیازمند تفکر و تلاش جدی است.
از سوی دیگر، مدیریت عرصه¬ایست که همه¬ی بشریت نیازمند آن بوده و هست. در نتیجه تلاش¬های فراوانی برای پیشبرد این علم از سوی غیر مسلمین نیز انجام شده است. از قضا در این میان، تمدن غربی حجم مفصلی از نظریات، ابزارها و الگوها را برای پیشبرد دانش مدیریت تدوین کرده است. در برخورد با این دانش مدیریت غربی، نظریه پردازان مدیریت اسلامی، مواضع مختلفی اتخاذ کرده¬اند. بیش از همه، دو موضع اولیه رد کلی و قبول کلی معمول بوده است. پیروان موضع اول با این استدلال که مدیریت متاثر از جهان¬بینی، انسان شناسی و ارزشهای اخلاقی است، و چون ما در همه¬ی این موارد با تمدن غربی مخالف هستیم، پس مدیریت حاصل از تمدن آنها برای ما بی¬فایده و یا حتی مضر است. طرفداران موضع دوم یعنی قبول کلی دانش مدیریت غربی نیز استدلال خود را دارند. آنها چنین استدلال می¬کنند که مدیریت علمی ابزاریست که از طریق تجربه حاصل می¬شود، و لذا قابل استفاده برای همه¬ی بشریت – صرف نظر از دین و اعتقادات مختلف- است. متاسفانه هر دوی این مواضع پرطرفدار، فقط به بخشی از حقیقت توجه کرده¬اند و بخش¬های دیگر را نادیده -گرفته¬اند. در واقع، بخش¬هایی از مدیریت صرفا ابزاری و تجربی اند، و بخش¬هایی دیگر نشات گرفته از نظریات در باب هستی شناسی و انسان شناسی است. اتخاذ این دو موضع در عرصه¬ی عمل نیز باعث خسارتهای جبران ناپذیری خواهد شد. موضع قبول کلی فرجامی جز اختلاط فرهنگی و برخوردهای نادرست با انسان¬ها در سازمانها و جامعه ندارد، همانطور که موضع رد کلی نیز باعث محروم شدن از تجربه¬های ارزشمند و پرهزینه بشری می¬شود. البته باید افزود موضع¬گیری نسبت به مدیریت غربی منحصر به همین دو موضع افراط و تفریطی نیست. بعضی اندیشمندان اسلامی (مانند آیت¬الله مهدوی کنی) فرصتها و تهدید¬های توجه به علوم غربی را در کنار هم می-دیدند ، و لذا پیشنهاد می¬دادند که نظریات غربی مدیریت باید دقیقا شناخته شود اما برای عمل به آن ابتدا باید به اسلام عرضه شود، و تنها در صورت عدم تعارض با آموزه¬های اسلامی به کار بسته شوند.
مسئله مهم دیگر برای تدوین و به کار بستن تئوری¬های مدیریت اسلامی شناخت جامعه است. صرف نظر از اعتقادات هر جامعه¬ای اخلاقیات، فرهنگ و آداب و رسوم مخصوص به خود را دارد که این موارد نیز در مدیریت موثر هستند. به طور مثال در دو جامعه غربی آلمان و فرانسه با توجه به اینکه اصولی مثل سکولاریسم در هر دو یکسان است، در مسائلی مثل نظم پذیری (که از قضا تاثیر فراوانی در مدیریت دارد) کاملا متفاوت هستند، و نظم پذیری مردم آلمان قابل مقایسه با مردم فرانسه نیست. چنین مثالی برای دو جامعه اسلامی نیز قابل فرض است. به هر روی با توجه به سه مسئله¬ای که مورد بحث قرار گرفت (یعنی دین و آموزه¬های دینی در باب مدیریت، دانش مدیریت غربی و شناخت جامعه)، پیش¬نیازهای فراوانی برای نظریه پردازی در عرصه¬ی مدیریت اسلامی و اجرایی کردن این نظریات مورد نیاز است. در مقالات آتی باید در خلال بررسی آثار مختلف مدیریت اسلامی به دنبال احصا این پیش نیازها نیز باشیم.

کلیدواژه
اینجا محل تبلیغات شماست

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Close

Adblock Detected

Please consider supporting us by disabling your ad blocker