داستان مدیریتی
امام جمعه خوب ما
? داستان تماس تلفنی به یک عکاس…
دوستان امروز اتفاقی برایم افتاد که هنوز باورش نکرده ام. این اتفاق ظهر امروز در کنار خواهرزاده ام محمد بقال اصغری افتاد و شاهد ماجراست.
تلفنم زنگ خورد، دیدم بدون شماره نوشته، کمی ترسیدم گفتم خدایا کی میتونه باشه؟ چون معمولا نهادهای امنیتی بدون شماره نشون داده میشه. مردی محترمانه گفت شما آقای حق دوست هستید؟ گفتم بله، بفرمایید! گفتند از بیت امام جمعه تماس میگیرم. حاج آقا آل هاشم میخواهند با شما صحبت کنند. ایشان خواستند با شما تماس بگیریم. تعجب کردم، گفتم خدایا، خداوندا امام جمعه تبریز، نماینده ولی فقیه در استان آذربایجان شرقی چه کاری میتونه با یه عکاس داشته باشه! صدای نازنین و پرمهر و کمی بمی را شنیدم، سلام کردند حالم رو پرسیدند گفتند آقای حق دوست توی فضای مجازی دیدم در جشنواره عکاسی اول و نفر برتر کشور شدید، خواستم تشکر کنم از شما برای کسب این افتخار مهم برای شهرمان و استانمان. من تشکر کردم و گفتم حاج آقا من از لطف شما بینهایت سپاسگزارم. واقعا باورم نمیشه که شما برای تشکر و تقدیر از مقام یک عکاس باهاش تماس گرفتید و انگشت حیرت بر دهان مانده ام. تشکر و دعایی کرده و خداحافظی کردند.
بعد از تشریف فرمایی ایشان به شهر خودشون توی اولین برنامه در ماه رمضان و سفر وزیر بهداشت، قبل از ورود آقای وزیر در اتاقی در بیت امام جمعه با بقیه همکاران از ایسنا و فارس و چند جای دیگر منتظر بودیم، حاج آقا وارد اتاق شدند، احوالپرسی کردند اسامی تک تک مارو پرسیدند اسامی رسانه هایمان را هم و بعد گفتند خیلی زحمت میدهیم به شما و رفتند.
من هیچی نمیگم، فقط دست همچین مردی رو باید بوسید با این مرام و مقام و این جایگاه شخص اول در استان بودن معمولا همچین کارهایی رو هیچ امام جمعه ای انجام نمیدهد.
دوستان تبریزی لطفا منتشر کنید تا همه مسوولین بخصوص مدیران فرهنگی یاد بگیرند و الگوبرداری کنند.