استراتژی اسلامی
استراتژی اسلامی
استراتژی اسلامی:
استراتژی اسلامی از مهمترین بخشهای پیکره دانش مدیریت اسلامی است. مقالات و کتب متعددی را می توان درباره استراتژي اسلامي ایجاد کرد. با این همه این عرصه بسیار مهم تاکنون مورد غفلت واقع شده است. یکی از ابعادی که استراتژی اسلامی از آن قابل استخراج است، توجه به سیره اهل بیت و علی الخصوص جهادها و جنگهای دوران پیامبر و حضرت علی ع است. جای تعجب ندارد که بهترین نکات مربوط به استراتژی اسلامی را می توان از سیره اهل بیت در جنگها یافت چرا که ریشه اصلی استراتژی نیز مروبط به جنگ و نبرد است. بسیاری ریشه استراتژی را از یک واژه یونانی به نام استراتاگوس می دانند که به معنای برنامه ها و نقشه های جنگی بوده است. صرف نظر از اینکه ریشه لفظ استراتژی از کجا نشات گرفته است، باید گفت استراتژی به معنای امروزین آن نشات گرفته از اندیشه های سان تزو اندیشمند چین باستان است.
تعریف استراتژی:
استراتژی یعنی کاری که دیگران انجام میدهند را با منابع کمتر انجام دهیم و کارهایی انجام دهیم که دیگران اصلا انجام نمی دهند.
به هر روی در ادامه به نمونه هایی از کاربرد استراتژی در سیره اهل بیت اشاره می کنیم:
استراتژی در سیره حضرت علی (ع):
استراتژي و تاكتيك حضرت علي ـ عليه السلام ـ
سیره حضرت علی ع سرشار از نکات مهم در رابطه با مدیریت اسلامی به طور کلی و استراتژی اسلامی به طور خاص است. این مسئله به قدریست که پژوهشگران ایشان را پدر مدیریت اسلامی می دانند. در ادامه مقاله احمد زبیدی و علی زاهدی پور در رابطه با استراتژی حضرت علی ع ارائه شده است:
قدرت امام علي ـ عليه السلام ـ و بينش استراتژيكي وي ضمن حركت عظيم او در رأس نيروهايش از كوفه به صفين كاملاً به چشم ميخورد. حضرت از محل تجمع نيروهايش به طور دقيق در منطقه «نُخَيْلِه» (واقع در بيست كيلو متري جنوب كربلا) تا منطقه صفين، مسافتي [به طول] حداقل هزار كيلومتر راه را از ميان درهها، دشتها و بيابانها با بيش از پنجاه هزار نيرو پشت سر گذارد و اين در حالي بود كه حضرت خواستهها و احتياجات اين نيروي عظيم را (با همه تفاصيل آن) در اين مسير طولاني مهيا و آماده كرده بود.
[همانطور كه ميدانيد] هر يك از دو عامل اطلاعات و امنيت، از مهمترين پايههاي موفّقيّت يك حركت نظامي ميباشد. اين امر هم از ديد تيزنگر امام به هيچ وجه پنهان نماند. امام به بررسي زمين (كه كليد پيروزي عمليات است) پرداخت و طبق مشخصات آن، برنامهاي تنظيم كرده و آن را به همراه دو عامل فوق الذكر در برابر ديدگان خود قرار داد.سرزميني كه امام تصميم به عبور از آن را داشت، از ناحيه غرب هم مرز با صحرايي باير و بيآب و علف بود، كهبه سرزمين شام [پايگاه خلافت معاويه [منتهي ميشد.
امام اين احتمال را از نظر دور نكرد كه ممكن است دشمن با روي آوردن به شرق، روبه سوي فرات (كه البته مستلزم گذشتن از بيابانها و صحراهاست) با حملهاي سنگين، صفوف نيروها را آشفته كند. از اين رو، نيرويي دوازده هزار نفره از سواره نظام را به عنوان پيشرو و طلايهدار جدا ساخته، آنها را به موازات كرانه راست رود فرات همراه با سفارشها و توصيههايي روشن، درباره وظايف و روشهاي كارشان راهي كرد. اين سفارشها، بهترين توصيهها از اين دست ميباشد كه يك رهبر، خطاب به بخشي از نيروهايش جهت انجام صحيح مأموريت ويژهاشان ميكند.
امام قبل از راهي نمودن اين نيروي پيشرو، دستهاي را به فرماندهي مالك اشتر ارسال كرده بود، كه از «مدائن» سير خود را آغاز كرده، به موازات رود دجله روبه سوي «موصل»، «يعنين» و «دارا» حركت نموده، سپس با تغيير مسير به موازات رودخانه «خابور» به حركتشان ادامه داده با عبور از كوههاي «سنجار» به «عنة» و «هيت» گام بردارند. اين كار امام اقدامي بود براي آن كه امنيت نيروهاي پيشرو را، كه به سوي شمال طيّ طريق ميكردند، تأمين كند.
بعد از آن كه اين نيروها در مناطق «موصل» و «الجزيره»1 و در فرازهجايِ فرات حضور يافتند، ارتش امام ميتوانست به دور دستترين منطقهاي كه قلمرو حكومت در سمت شمال بدانجا كشيده شده بود برسد. مالك اشتر هم توانست خود را به مناطق «حّران» و «رقّه» و «قرقيسيا»، كه معاويه بر آنها حكم ميراند، برساند.
اين پيشروي تأثير زيادي بر روحيه مردم آن مناطق گذاشته، و آنها را از هر گونه اقدام در مخالفت با حكومت [علي ـ عليه السلام ـ ] باز داشت.
بقيه نيروها كه متشكل از «قسم اكبر» (قلب سپاه)، «جَنبتَيْن» [دو جناح ميمنه و ميسره (جناحين) يا راست و چپ لشكر] و «مؤخره» يا «ساقات» (نيروهايي كه پشت سر بقيه نيروها حركت ميكنند)، از ميان دو رود دجله و فرات شروع به پيشروي كردند؛ به طوري كه از «كربلا» گذشته، رو به سوي «بابل» و از آنجا به «مدائن» رفتند، ولي سريع آنجا را تخليه كرده، از تنگهاي كه حد فاصل دو رود دجله و فرات است (كه شهر بغداد، اكنون در آنجا واقع است) با در پيش گرفتن راه شمال، به سوي شهر «انبار» كه مشرف بر نهر فرات است به پيشروي خود ادامه داده، بعد از آن به موازات كرانه چپ رود فرات، به طرف «بهيت»، «حديه» و «عنّة» حركت كردند. آنان كرانه راست رود فرات را هم پشت سر گذارده و به طرف «جزيره» كه عراق را از شام جدا ميكرد گام برداشتند.
برنامه امام اين بود كه نيروهايش در «رقّه» به يكديگر بپيوندند، نيروهايي كه به سه بخش تقسيم شده بودند: نخست، لشكر مالك اشتر كه حضرت او را به «موصل» و «جزيره» فرستاده بود؛ دوم، نيروهاي پيشتاز (خط مقدم) به سركردگي زياد بن النضر و شريح بن هاني؛ و سوم، بخش اعظم سپاه (بخش بزرگتر) كه همان قلب لشكر است و حضرت فرماندهي آن را به عهده داشت.
از ديگر برنامههاي آن حضرت شكل دادن به دو عامل «اطلاعات» و «امنيت» و «كوشش خبري [جاسوسي]» (براي به دست آوردن تعداد نفرات دشمن) بوده كه [به خوبي] توانست آن را به مرحله عمل برساند؛ بدين ترتيب كه نيروهاي پيشتاز (مقدمه) و نيروهاي مالك اشتر، هر روز، اطلاعات مفصلّي از پستي و بلندي زمين، و گرايشها و جهتگيريهاي ساكنان، و نيز چگونگي برخورد آنان، و مواضعشان نسبت به جنگ را براي امام ميفرستادند. علاوه بر آن در سرزميني كه خود تسخير كرده بودند و در آن پيشروي را آغاز كرده بودند، شروع به تجسس و خبرچيني [جاسوسي] كردند.
معاويه نيز عدهاي را به همين قصد فرستاد؛ لكن درگيريهاي محدودي بين نيروهاي مالك اشتر و نيروهاي معاويه رخ داد.
اساسا، برنامه اين بود كه نيروهاي امام در مناطق شمالي شام در منطقه «رقّه» (كه در برابر دشت پهناور «حلب» قرار داشت) حضور بيابند، تا بر ساكنين شهرهاي شمال «جزيره» و نيز شهرهاي واقع در طول مرزها، حتي شهر «حمص» اثر فراوان بگذارند. رويگرداني تعداد زيادي از شهرنشينان شمال از همكاري با معاويه و پيوستن به ايشان، نتيجه اين حضور بود.
علاوه بر اين، امام كليه مقاومتهايي را كه در برابر ايشان بود (البته نيروي [خطّ[ مقدم قبلاً اين گونه مقاومتها را سامان داده بود، ولي بعدها معاويه به آن دامن زد) بدون درگيري از بين برد. قابل توجه اين كه كليه مناطق فارس تا شرق و شهرهاي جنوبي، حتي «نجد» و «حجاز»، هوادار ايشان بودند. همچنين سرزمينهاي شمالي واقع در تحت نظر خلافت، همگي فرمانبردار بودند. لذا جناح راست لشكر امام كاملاً در امنيت به سر ميبرد. همچنين آب فرات براي خط سير پيوسته امام از طريق جلگههاي حاصلخيز و زمينهاي هموار، و به موازات كرانه چپ رود فرات تا سرزميني كه تحت قلمرو دشمن بود (صفين) و بنا بود در آن جنگي آغاز شود (امام اين سرزمين را به خاطر نزديكي با پايگاه فرماندهي [معاويه در] دمشق انتخاب كرده بود)؛ نواري امنيتي براي امام و نيروهايش به حساب ميآمد.
[امّا درباره خود اين جنگ بگوييم]. اين جنگ، جنگي فيصله دهنده و تمامكننده بود؛ چرا كه دشمن هرگز براي بازسازي نيروهايش جهت شركت در جنگي همانند «صفين»، فرصتي نداشت و اصلاً محال بود كه بتواند دوباره جنگي آغاز كند…شايسته است به يك نمونه از راهنماييها و دستورات حضرت، خطاب به دو نفر از سران لشكرشان (زياد بن النضر و هاني بن شريح) نظري بيفكنيم. حضرت در اين مكتوب چنان دستورات دقيقي داده و چنان راهنماييهاي سودمند و مفيدي كرده، كه گويا اين مكتوب را فرماندهان نظامي معاصر نگاشتهاند. هدف حضرت در اين مكتوب وادار كردن لشكريان به اجراي دستورات بود. همچنين حضرت براي انجام ندادن دستورات (اگر شفاهي باشد)، مجالِ هيچ عذري براي آنها باقي نگذاشت كه بگويند فراموش كرديم.
البته چنان نبود كه دستورات و اوامر حضرت جزء موارد واجب الاطاعة در هر موقعيتي باشد، بلكه به آنها اين آزادي عمل را داده بود تا احيانا هنگام به وجود آمدن درگيري محدود و يا حالت وضعيت فوق العاده خود بتوانند آن را حل كنند. ليكن در عين حال، آنان موظف بودند در همان چارچوب كلّي كه امام براي سرپرستي نيروي پيشتاز (مقدمه) معين كرده بود عمل كنند.
امام همچنين اختلافي را كه ميان آن دو (زياد بن النضر و هاني بن شريح) واقع شده بود، با ديد تيزبين خود حل كرد. بدين گونه كه آن دو، نامهاي خطاب به امام نوشته و پرسيدند كه فرماندهي نيرو به عهده كيست؟ امام هم با نوشتن مكتوبي درجات فرماندهي را به طور واضح بيان كردند. به اين صورت كه نيروها را به دو بخش تقسيم كرده، براي هر بخش يكي از آن دو نفر را به عنوان فرمانده قراردادند. اما اگر در موقعيتي قرار گرفتند كه لشكر نياز به فرماندهي واحدي داشته باشد (مانند اين كه هنگام پيشروي با دشمن درگيري پيدا شود) زياد بن النضر فرمانده بوده و امور جنگ و مديريت و رهبري آن بر عهده باشد؛ اما اگر دو لشكر از يكديگر جداشدند هر كدام مسؤول بخشي شوند.
اين شيوه و اسلوب در اين زمان هم در جنگهاي معاصر دنبال ميشود. بدين صورت كه نيرويي (مثلاً لشكري) تحت امر نيرويي ديگر در ميآيد (به خاطر تاكتيك جنگي) و دستورات هم تنها خطاب به فرمانده ارشد دو نيرو آمده، و او فرمانده هر دو نيرو ميشود. اين نوع فرماندهي هم يكي از انواع فرماندهيها در عمليات است و آنچه كه امام ـ عليه السلام ـ انجام داد كاري بَس مهم بود؛ چرا كه اداره كردن عمليات و رهبري درگيري و جنگ، تنها يك فرمانده و سرپرست را ميطلبد اگر نيرويي دو فرمانده داشته باشد (البته در آنِ واحد) قدرت تصميمگيري قاطع و واكنش سريع نسبت به حادثه يا وضعيت فوق العاده را از بين ميبرد.
بد نيست به ضرب المثل معروفي درباره اين موضوع كه بين نظاميان معاصر مشهور است اشاره كنيم: «قائدٌ واحدٌ غيرُ كَفوءٍ خيرٌ مِنْ عدّة قادةٍ أكفاءٍ»؛ يك فرمانده نالايق بهتراز چند فرمانده لايق است.
امام نامه ذيل را نگاشت1:
بسم اللّه الرحمن الرحيم «از بنده خدا علي، اميرالمؤمنان، به زياد بن نضر و شريح بن هاني. سلام بر شما. من خداوندي را نزد شما ستايش ميكنم كه جز او خدايي نيست.
امّا بعد، من «زياد بن نضر» را به سرداري پيشتازان خويش گماشتم و فرماندهي آنها را بدو سپردم و «شريح» را نيز فرمانده گروهي ديگر از آن سپاه كردم. اگر دشواري اوضاع موجب همگامي شما ميشود و هر دو بر آن اتفاق نظر داريد،در اين صورت «زياد بن نضر» به سرداري همگان گماشته شده (و فرمانده كل) است و اگر از يكديگر جدا شديد، آنگاه هر يك از شما فرمانده همان سپاهي است كه به او سپرده بوديم.
و بدانيد كه مقدمه و طلايه داران سپاه، چشمان و ديدهبان آنهايند، و ديدهبانان طلايه داران، گشتيهاي آنها هستند. پس چون شما از مرزهاي سرزمين خود بيرون رفتيد، در اعزام گشتيهاي نوبتي و افرادي كه از بيراهه و در پناه درختان و تپهها از هر سو ديدهباني كنند، ملول نشويد و غفلت نورزيد تا دشمن شما را نفريبد و در كمين شما نباشد.
فوجها [و دسته ها] را از بام تاشام جز براي تمرين و آمادگي رزمي، به راهپيمايي نكشانيد تا اگر دچار حملهاي غافلگيرانه شديد يا اتفاق ناگواري افتاد، شما پيشاپيش در حالت آماده باش بوده باشيد.
و چون بر دشمن در آمديد يا دشمن بر شما در آمد، بايد لشكرگاه شما در جاي بلند و مشرف يا دامنه كوهها يا كنار رودها موضع گرفته باشد تا اين موضعگيري براي شما كمك و جانپناهي باشد. و بايد نبرد شما در يك سو يا دو سو باشد [و چند جبهه با هم نگشاييد].
و ديدهبانان خود را در بلندي كوهها و فراز نقاط مشرف و بالاي تپهها بگماريد كه براي شما ديدهباني كنند تا دشمن از جايي كه بيم داريد يا از آن [به خطا] ايمن هستيد بر شما نتازد.
از پراكندگي بپرهيزيد. اگر جايي فرود آمديد با هم فرود آييد و اگر از جايي كوچيديد با هم به راه افتيد. و چون شب فرا رسيد و فرود آمديد، نيزهها و سپرها را گرداگرد لشكر خود حصار دهيد و تيراندازانتان را در پناه اين سپرها و نيزهها بگماريد. و چون بر خاستيد به همين هيئت برخيزيد كه غافلگير نشويد و دستخوش نيرنگ دشمن نگرديد؛ و هيچ گروهي نيستند كه گرداگرد لشكر خود شبانه روز سپر و نيزه نهاده باشند جز آن كه گويي در دژي پناه گرفتهاند.
خود به نگهباني از لشكر خويش بپردازيد و مبادا تا صبحگاه خواب سيري بچشيد مگر اندكي، يا به صورت آب به دهان بردن و برون افكندن (كه حالت خواب و بيدار يا چرت زدن است).1 سپس بايد همه كار و رفتار شما انحصارا متوجه جنگ باشد، تا كار دشمنان را تمام كنيد و بايد هر روز گزارش و پيك شما نزد من بيايد؛ زيرا [هر چند چيزي جز آن كه خدا بخواهد نميشود] من مراقب ردّ پا و آثار شما هستم.
بر شما واجب است كه در جنگ خونسردي و متانت خود را حفظ كنيد و از شتابزدگي بپرهيزيد، مگر آن كه فرصت مغتنمي باشد كه عذر و حجتي بر شتاب ورزيدن بدان از پيش داشته باشيد. و مبادا آغاز به جنگ كنيد مگر آن كه دشمن بدان آغاز كند يا فرمان من به شما برسد.» ان شاء اللّه والسلام والاكرام نيروهاي پيشروي كننده معمولاً به بخشهاي ذيل تقسيم ميشوند : (اين تقسيم بندي، به هيچ وجه تغيير نكرده و از قديم الايام و حتي در جنگهاي معاصر [براي[ نيروهاي پيشتاز (مقدمه) اين روش را به كار ميبرند؛ امام ـ عليه السلام ـ نيز در هنگام پيشروي خود به همين اسلوب عمل كرد).
اوّل، نيروهاي پيشتاز (مقدمه)؛ دوّم، بخش اصلي يا قلب لشكر (القسم الاكبر)؛ سوم، نيروهاي جانبي (المُجَنَّبات): [نيروهاي عمل كننده در اطراف لشكر]، چه يكي باشند و چه دوتا (بسته به وضعيت زمين و تهديد دشمن)؛ و بالاخره چهارم، پشتيبان (مؤَخَّره يا ساقات).
بر هر يك از اين چهار بخش [ بنا] بر حجم نيروها و نوع سلاحهايشان عوامل متعددي تأثير ميگذارند كه مهمترين آنها عبارتند از: وضعيت زمين، قدرت و توانايي دشمن كه نيروهايش را در محور پيشروي نيروها متمركز كرده است، و نوع سلاحهاي دشمن. اين عوامل در هر عصر و زماني، خود را بر اين چهار بخش تحميل ميكنند.
به عنوان مثال : شكلگيري نيروهاي پيشتاز، برخاسته از وضعيت زمين است، چه كوهستاني باشد چه جلگهاي و چه بياباني؛ به همين صورت از حجم نيروهاي تمركز يافته در محور (در راستاي مانع براي [پيشتازان] با وارد كردن خسارت [هر چقدر كه ممكن است]) اثر ميپذيرد.
همچنين نوع تسليحات دشمن بر حجم نيروها اثر گذاشته آنان را به تهيه تسليحاتي كه بايد داشته باشند [و كمبود دارند] وادار ميسازد. اين موضوع به طور آشكاري در جنگهاي امروزي هم به چشم ميخورد. چرا كه مثلاً اگر زمين به صورتي باشد كه حركت نوع معيني از نيروها [و ادوات]، مانند زرهپوشها بر آن به آساني صورت پذيرد، در اين جا نيروي پيشتاز (مقدمه) ميتواند زرهپوش داشته باشد [و با زرهپوش به سوي نيروهاي دشمن هجوم برد]، در حالي كه اگر زمين كوهستاني باشد و راههاي ارتباطي چنداني در آن نباشد، تكيه بر نيروي پياده خواهد بود [كه به وسيله حيوانات جابهجا ميشوند].
نيز اگر مقاومت نيروي دشمن زياد باشد، در [سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) هم، نياز به نيروي بيشتري داريم و يا اگر دشمن اسلحههاي آتشينِ سنگين داشته باشد (كه در محور يا محورهاي پيشروي نيروها مانعي ايجاد كند)،ما هم نيازمند اسلحهاي خواهيم بود كه آتشبار ما را تقويت كرده، متناسب با آتشبار آنها باشد. لذا توپخانهاي سنگين يا نيروي زرهپوش براي ايجاد اين توازن لازم است. به جز اين كه، مخلوطي از اين سه عامل (وضعيت زمين، قدرت دشمن و نوع سلاحش) است، كه بر تصميمگيري نهايي درباره ميزان و كيفيت مسلح ساختن نيروي پيشتاز (مقدمه) دخيل ميباشد.
اين سه عامل، همچنين بر شكلگيري نيروي [پيشتاز] نيز اثر ميگذارد. همين سه عامل در خلال جنگهاي گذشته هم در شكلگيري نيروي پيشتاز(مقدمه) تأثير ميگذاشته است. مثلاً بر نوع نيروها (پياده نظام يا سواره نظام)، يا بر چگونگي مسلح كردن نيروها، همچين بر تهيه زاد و توشه و از اين قبيل مسايل، تأثير گذار است.
توجه شما را به شكل تقسيم بندي نيروي يك لشكر جلب ميكنيم [مطالبي كه قبلاً گفته شد].
لشكر پيشتاز (مقدمه) جناحراستلشكر نيروهاياصلي جناحچپلشكر مُجَنَّبه (القسم الاكبر) مُجَنَّبه نيروهاي پشتيبان (مؤخّره) اعراب جاهلي اين گونه تقسيم بندي نيروي نظامي را نه در اثناء پيشروي، نه در بحبوحه جنگها [كه ماهيّت حمله و گريز داشته، و نيروها را فرسوده ميكرد[ نميدانستند. اما در خلال برخورد و تماس با ارتشهاي دو دولت «بيزانس» و «ايران» كه در هنگام فتح كردن دو سرزمين شام و عراق روي داد، اين تقسيم بندي را آموختند.
[ولي ميبينيم] امام علي ـ عليه السلام ـ وظايف گروه پيشتازان سپاه را با دقتي بس شگفت انگيز توضيح دادند. اين توضيحات و ارشادات را اگر بهتر از جزوات و متون آموزشي دانشكدههاي جنگ (كه در ارتشهاي مختلف جهان تدريس ميشود) ندانيم، كمتر از آنها هم نيست.آن چيزي كه وظيفه لشكريان پيشتاز (نيروهاي خط مقدم) است؛ كسب اطلاعات و جلوگيري [از يورش دشمنان] مي باشد. آنان مانند دوربيني هستند كه دشمن در آن ديده ميشود. همان طوري كه معمول بود [سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) دسته كوچكي را جدا كرده، به جلو ميفرستاد كه به آن طليعه [ديدهبان] (پيشقراول) ميگفتند. اين دسته عنوان خبرچين [جاسوس] يا ديدهبان لشكريان پيشتاز (مقدمه) به حساب ميآمد كه امام هم در همين زمينه فرمود: از فرستادن پيشقراولان در جلوي نيروهاي پيشتاز و فرستادن آنها به جاهاي مختلف خسته و ملول نگردند؛ چرا كه كار طليعه [لشكر] (پيش قراول) جستجو و كاوش در درهها و جنگلها است.
در نامه امام كلمه «نقض» آمده كه با توجه به معناي لغويش واقعا بليغ است. معناي لغوي اين كلمه اين است كه گروهي در روي زمين پخش شوند، كسب خبر كرده، دقت كنند آيا در اين راه دشمن وجود دارد يا نه؟ و آيا فلان راه، هراسانگيز هست يا نه؟ نتيجتا دشمن از غافلگير كردن نيروهاي خودي ناكام شده، از گرفتار شدن ياران خودي در كميني كه دشمن در راه پيشروي لشكر به وجود آورده بود نيز جلوگيري ميشود.
امام همچنين دستور دادند كه دسته جات [سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) همواره آماده پيكار باشند. [رمز] آماده بودن آنها در اين است كه جنگ شكل انفتاحي [بازكننده معبر [به خود بگيرد؛ چرا كه اين شيوه از اتلاف وقت نيروها جلوگيري ميكند.
امّا در حالت پيشرويِ نيروهاي پيشتاز (مقدمه)، معمولاً، بيشتر وقت فرمانده براي صادر كردن دستورات گرفته ميشود. به همين علّت، باز شدن نيروها به چپ و راست و طرف جلو، دشمن را قادر ميسازد كه بعد از وارد كردن ضربه به نيروهاي خودي از معركه بگريزد. از اين رو، پيشروي نيروهاي مقدمه به صورت مُنْفَتِح (انفتاح نهايي) به نيروهاي خودي اين امكان را ميدهد كه در برابر حمله ناگهاني دشمن واكنش سريع نشان داده، دشمن را وادار به عقب نشيني كنند؛ به طوري كه تهاجم دشمن بيثمر شده، حتي كماني هم از آنها تكان نخورد (يعني تيري هم شليك نشود).
امام همچنين روش ساختن يك لشكرگاه در فضاي باز و [نحوه] جايگيري در آن را نيز توضيح ميدهد، و اين موضوعي است كه جزوههاي آموزش نظامي كه در رابطه با آمادگي نيروها در مناطق كوهستاني است، نيز بدان پرداختهاند.
امام هنگامي كه نيروهاي خودي به دشمن نزديك شدهاند يا دشمن به نيروهاي خودي نزديك باشد، خواهان ساخت اردوگاه در مناطق مرتفع يا دامنه كوهها يا انحناي رودخانهها ميباشند. در اين گونه مناطق براي لشكرگاه، پوششي طبيعي در برابر ديدهباني و همچنين آتش دشمن (كه در قديم تير و نيزه بوده) وجود دارد. همچنين امنيّت يكي از جوانب لشكرگاه را هم به طور طبيعي تأمين ميكند. در نتيجه تنها يك يا دو سمت لشكرگاه نياز به مراقبت پيدا ميكند. اين چيزي است، كه وضعيت و موقعيت زمين آن را تحميل ميكند و دشمن را وادار ميكند كه تحريكاتش در جهت خاصي باشد.
البته سزاوار است نيرويي كه لشكرگاه را در اختيار دارد، گروهي از ديدهبانان يا نگهبانان را به مناطق مرتفع مشرف به لشكرگاه فرستاده تا اقدام به ديدهباني نموده از هر گونه حركت و جابه جايي دشمن كسب خبر كند،] تا] اين عمل دشمن را از شبيخون و تهاجم به نيروهاي داخل اردوگاه كه آماده نيستند و هشداري هم به آنها داده نشده ناكام كند.
مطمئنا باقي ماندن يكپارچگي نيروها، اهميّت بسيار زيادي در زمينه اجراي فرامين و جلوگيري از حملات دشمن و از كار انداختن كمانهاي آنان دارد. لذا اگر نيروها، گروه گروه شده، هريك از ديگري، با فاصله، حركت كنند و بايكديگر هماهنگ نباشند، يكي بعد از ديگري در معرض نابودي قرار خواهند گرفت. لذا امام به دو فرمانده [نيروهاي مقدّم] (لشكريان پيشتاز) سفارش ميكند كه با هم در يك لشكرگاه باشند و در حركت كردن هم با يكديگر باشند؛ چرا كه اگر نيروها پراكنده شده، هر يك گروه گروه شوند (چه شب و چه روز) حتما هدف و شكاري آسان براي دشمن خواهند شد.
سپس امام به توصيف لشكرگاهي كه نيروها هنگام جابه جايي يا رويارويي با دشمن، قبل از شعله ور شدن آتش جنگ در آن به سر ميبرند بر ميگردد، و شروط مهمّي را بيان ميكند كه اولاً مربوط به ساختن لشكرگاه است و در ثاني پيرامون عملكرد [نيروها] درون لشكرگاه از نظر توزيع اسلحه و تقسيم شدن نيروها ميباشد. جزوههاي آموزش نظامي (بخش مربوط به آمادگي نيروها) هم بر شرايط معيني در ساختن لشكرگاه تأكيد دارند [كه در ذيل ميآيد] :
ساختن ديواري از كيسههاي شن (يا هر مواد ديگري كه در منطقه باشد) دور تادور لشكرگاه، سپس گماشتن نيروها، و پس [از آن] گذاردن اسلحه بر بالاي ديوار خارجي آن؛ چرا كه در برخي از لشكرگاهها كه نيروها به مدت زيادي در آن اتراق ميكنند، ديواري داخلي علاوه بر آن ديوار خارجي ساخته ميشود تا از جنگجوياني كه موظف به دفاع از لشكرگاه شدهاند، در مقابل آتش خمپاره اندازها پشتيباني شود. خارج نشدن نيروها شب هنگام از لشكرگاه، استقرار نيروي گشتي و كمين در مسيرهايي كه احتمال حركت دشمن در آن ميرود، اشغال [و جايگيري] در ارتفاعات مشرف به لشكرگاه (كه لشكرگاه در پايين آن ساخته شده) و نيز ارتفاعات نزديك به آن، تا دشمن نتواند از ارتفاعات به عنوان پايگاههاي آتشبار بر ضد نيروهاي خودي استفاده كند.
امام از هر دو فرمانده ميخواهد كه اگر بعد از راه رفتن طولاني، وارد لشكرگاهتان شديد، امنيت اردوگاهتان را تأمين كنيد. به اين صورت كه جنگجويان با فرو بردن نيزهها و سپرهايشان در زمين، نزديك به هم، ديواري دفاعي را شكل دهند، و كمانداران پشت آن ايستاده و كاملاً آماده براي نشانه رفتن آتشهايشان [تيرهايشان] به طرف دشمن باشند (هنگامي كه از دور حركتي از دشمن به چشم ميخورد). امام اين لشكرگاه را كه به صورت فوق ساخته شده به قلعه و دژي تشبيه ميكند كه افراد داخل آن،نيرو و توانايي براي رفع شبيخون و حركت ويرانگرانه دشمن را دارند.
اسكندر مقدوني در ساختن اين گونه ديوارها (هنگامي كه ميخواست در فضايي باز لشكرگاهي بسازد)، از چوب درختان استفاده ميكرد. وي درختان را قطع ميكرد، سرهايشان را ميتراشيد؛ تا راحت كوبيده شده در زمين فرو رود. و چون مناطقي كه اسكندر در آن گام مينهاد، بيشه زار يا مناطقي پر درخت بود و همچنين چون كه زمين اروپا تماما پوشيده از جنگلهاي انبوه و فراوان بود از اين رو، وي به طور سيستماتيك از اين درختان براي ساختن لشكرگاه استفاده مينمود.
اما مناطقي كه امام از آن عبور كرده يا زندگي ميكرد، آن قدر داراي درخت نبود كه از آنها بتوان براي ساختن لشكرگاهها استفاده كرد. لذا امام براي ساختن لشكرگاه، دستور به استفاده از نيزهها و زرهها ميداد و اگر امام در ميان مناطق جنگلي و بيشه زارها عبور ميكرد، به جاي استفاده ازنيزهها و سپرهاي جنگجويانش، براي ساختن لشكرگاه از درختها استفاده مينمود و نيزهها و سپرها را به نيروهايش ميداد تاهنگام آغاز جنگ با هجوم دشمن به لشكرگاه [ساخته شده در فضاي باز] استفاده شود.
امام به كار و وظيفه مهم فرماندهان در آن موقعيتها؛ يعني شبْبيداري جهت امنيّت و حفاظت نيروها ميپردازد و به فرمانده [سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) دستور ميدهد كه شخصا بر اقدامات و تدابير امنيتي نظارت داشته، بر حسن اجراي آن مطمئن شوند؛ و اين ميسّر نميگردد مگر اين كه هر دو، هر شب، بيدار بوده و به كليه نقاط لشكر مانند ديدهباني و نگهباني سركشي كنند. حضرت به آنان يادآور شد كه جز اندكي نخوابند [«و لاتذوقوا النوم الاّ غراراً أو مضمضهً»؛ مخوابيد جز اندك، يا لختي بخوابيد و لختي بيدار مانيد.1 [تا بتوانند به حالات فوق العاده و اضطراري سريعا رسيدگي كنند. همچنين به آن دو فرمود : بر طبق دستوري كه دادم، همچنان باقي باشيد؛ تا اين كه به نيروهاي دشمن برخورد نماييد.
امام بعد از اين كه شيوه صحيح آماده باش بودن، جا به جا شدن و تحرّك نيروها را بيان ميكند، به وظيفه اساسي نيروها ميپردازد. وي به فرماندهان نيروي مقدمه دستور ميدهد هر روز براي او گزارشي ارسال نمايند (كه امروزه به اين گونه گزارشها، گزارش ضد اطلاعات گفته ميشود)، كه اين گزارشها بايستي حاوي اطلاعاتي دقيق و مفصل از موقعيت دشمن، زمين، آب و هوا و از قلب لشكر نيز (كه حركت آن به دنبال نيروي مقدمه است) باشد.در جزوههاي آموزشي دانشكده جنگ هم، وظايف نيروي پيشتاز (مقدمه) به صورت نزديك به آنچه امام بيان نموده، آمده است.
پس فرمانهاي امام و جزوههاي نظامي دو وظيفه اساسي را ثابت ميكنند كه آن دو عبارتند از : كسب خبر از دشمن و درگيري با آنان در هنگام ضرورت. زيرا نيروي پيشتاز، نيروي كمي هستند، و تاب و توان كارزار بلند مدت را ندارند. همچنين [توان] ورود به جنگهاي سخت، آن هم با نيروهاي دشمن كه از آنها پر تعدادتر بوده و سلاح قويتري هم داشته باشد (مخصوصا اگر نيروي دشمني كه با نيروي خودي درگير شده قلب، يا جزء اكبر نيروهاي دشمن باشد) را ندارند.
امام، در اين جا حالات و شرايطي كه نيروي مقدمه در آن وادار به جنگيدن ميشود را بيان ميكند كه اولاً نيروها با تأنّي و انديشه وارد كارزار شوند. اين مسأله مهمي است كه بايد نيروي پيشتاز (مقدمه) متوجه آن بوده و آن را هميشه مَدّ نظر داشته باشد.
لذا وارد جنگ نشوند مگر اين كه خود را قادر به جنگيدن ببينند و شرايط آن چنان مساعد باشد كه پيروزي تضمين شده باشد.
همچنين امام در وضعيتها و شرايط ديگري غير از وضعيت قبلي، سفارش به عدم درگيري ميكند مگر اين كه دشمن درگيري را آغاز كند، يا خود حضرت شخصا براي فرماندهان نيروها، دستوري صادر كنند.
آنچه گذشت، درنگي گذرا در پارهاي از متوني بود كه ناظر به روشهاي نظامي حضرت است؛ روشهايي كه حضرت در جنگ با دشمنانش به كار ميبرد. ما نيز فرامين نظامي حضرت را با آخرين و جديدترين تئوريهاي نظاميِ مورد تدريس در دانشكدههاي جنگي در زمينه تاكتيك مورد استفاده در جنگ، حالت آماده باش، پيشروي نيروها و مشخص كردن نقش نيروها، مقايسه كرديم، نتيجه اوليهاي كه آشكار شد اين بود كه امام ـ عليه السلام ـ در برنامه ريزي جنگي (با همه اَشكال و اَنواع مختلف آن)، يدي طولي داشته اند.
نتیجه گیری و مطالعه بیشتر درباره استراتژی اسلامی