مناظره دکتر درخشان و دکتر غنی نژاد در خصوص تقابل اقتصاد اسلامی و اقتصاد لیبرال توجه زیادی را به خود جلب ساخت اما متاسفانه تمركز اصلی معطوف به حواشی شده و برخی از ابعاد اصلی این موضوع مورد بی توجهی قرار گرفت.
در ادامه پیش از تحلیل تفصیلی تر این موضوع برخی تحلیل ها و نکاتی که در شبکه های اجتماعی در خصوص این مناظره مطرح گردیده و مورد استفاده قرار گرفته است را مورد توجه قرار میدهیم. بازنشر این تحلیل ها به معنای تایید یا رد آنها نیست.
تحلیل جناب آقای مهدیان:
گفتگوی غنی نژاد و درخشان اشکالات متعددی به لحاظ فرمی داشت، شاید یک دلیلش افق و زاویه نگاه این دو پیرمرد اهل علم بود، روش درخشان اندیشیدن به مسائل بومی کشور ذیل دین و اندیشه دینی بود و روش غنی نژاد جمع بندی آخرین نظرات لیبرالها در حوزه اقتصاد بود. این دو روش با هم سازگار نمیافتاد و لذا این دو همزبان نمیشدند. درخشان از غنی نژاد انتظار داشت بیندیشد و اندیشه های خود را که لابد باید ذیل دیانت و اندیشه های توحیدی انجام میشد بیان کند و غنی نژاد انتظار داشت درخشان سخنان هایک و کانت و دیگران را نقل کند و بخش عمده ای از گفتگو به این ناهمزبانی گذشت. جالب اینکه به لحاظ محتوا نیز داستان از همین قرار بود. خوب است به این نکته بیشتر بیندیشیم. رابطه آزادی و دین ، نسبت فقه و اقتصاد نیز و همینطور رابطه رهبر دینی و کارشناسان اقتصادی که در گفتگوی این دو بزرگوار انجام شد به این مساله مربوط است. غنی نژاد معتقد بود آنچه او میپسندد یک اقتصاد آزاد رقابتی است. آزادی اصل محوری بود که برش پای میفشرد. او رابطه ای بین عقیده دینی و این نکته نمیدید. البته در نهایت هم اذعان کرد که این نظر او به طور کامل در هیچ کجای دنیا محقق نشده. درخشان اما سخنش نفی لیبرالیسم غربی با همه نحله های آن بود او معتقد بود این اندیشه مبانی و افق غیر توحیدی دارد و اگر به معنای آزادی بخواهد باشد فقط ذیل اندیشه توحیدی و عبودیت انسان شدنی است.او همینطور معتقد بود بین آنچه در غرب رخ میدهد و اندیشه های اقتصادی آنها رابطه روشنی وجود دارد. اکنون معلوم میشود چرا غنی نژاد به استفاده از رهبری دینی از یک سوی و اندیشه فقاهتی دینی از سوی دیگر حساسیت نشان میداد، چرا تلاش میکرد اثبات کند مسیحیت و لاادری گری و بیخدایی همه با لیبرالیسم میسازند. اما چند نکته ؛ اولا عدم اتصال اندیشه توحیدی با آزادی انسان خطا است. چرا که به لحاظ محتوایی توحید نفی عبودیت غیر خدا است و آزادی نیز اگر بخواهد بمثابه یک ارزش مطرح باشد (یعنی مثل آزادی حیوانات نه بلکه آزادی انسانی که امری ارزشمند است) حتما باید ذیل اذعان عقل انسان قرار گیرد و اگر بناشد عقل داور باشد او آزادی را همراه با تکلیف و عبودیت انسان ثابت میکند. پس این دو مفهوم با هم ملازمند. ثانیا به لحاظ یک ساختار و نظام اجتماعی و حقوقی، انسان زمانی آزادی دیگران را پاس خواهد داشت که به امری مقدس بالاتر از آزادی معتقد باشد و الا وضعیت جنگ عیان یا نهان قطعی است و هر کس تلاش میکند به بیشترین نفع برسد. لذا تناقض آنانکه هم آزادی را میپذیرند و هم به اصالت نفع میرسند، آشکار میشود این دو با هم جمع نمیشوند. این تناقضی است که غنی نژاد در کار هایک احساس کرده بود و البته مخصوص هایک هم نیست. آزادی باید با منفعت سازگار افتد و این سازگاری فقط با جهتگیری به سمت وجود بینهایت و در بند آن شدن، شدنی است. لذا همه آزادیهایی که ذیل توحید قرار نگیرند به فریب یا تناقض میرسند. و لذا گفتگو با هر انسانی ولو بی دین میتواند از مفهوم آزادی شروع شود اما قطعا به توحید ختم خواهد شد. این دو در خارج هم لازم و ملزومند. ثالثا جایگاه دین در ساحت عمل و اقدام، در وهله نخست رهبری پیشرفت است و از این جهت سخنش در سطحی بالاتر از سخن کارشناسان است. او مدیریت دانش را نیز بر عهده دارد. از سوی دیگر اگر بنا باشد جامعه ای حافظ رقابت و آزادی باشد نیاز دارد ساز و کار عبودیت را در جامعه فراهم کند که همان ساختار ولایت و حاکمیت است. امر و نهی ولایی افراد جامعه به هم و ورود حاکم و دولت برای حفظ آزادی و جلوگیری از انحصار. همانکه سالها است مقابل اندیشه های منافقانه آزادی لیبرال ایستاده و سخن از حضور مردمسالاری در بستر اقتصاد میگوید. رابعا رهبر جامعه دینی البته دانش لازم برای این راهبری را نیز باید داشته باشد که آن فقه است. فقه هم در نظام توحیدی علوم در نسبت با علوم بشری جایگاه راهبری دارد. دقت کنیم که بحث از تمایز علوم بدون بحث از مناسبات علوم ابتر است. همین گفتگو نشان داد که چگونه برخی مباحث بالادستی است و در علومی ما فوق باید گفتگو شود. فقه و علوم بشری مناسباتشان مناسبت مرکز و پیرامون است. علوم دینی به این ترتیب هم مبانی و هم جهت دانشها را ترسیم میکنند و هم فرضیات و هم داوری برای انتخاب نظریات در ساحت عمل را بر عهده دارند. خلاصه آنکه بحث کانونی که باید دوستان اهل فکر به آن بیندیشند و مباحث نظام علوم و ساختار جامعه و حکومت ولایی و نظام اقتصاد اسلامی را بر اساس آن سامان دهند مساله بنیادین رابطه «عبودیت» و «آزادی» است. پ ن. دوستان من در خانه طلاب جوان مجموعه سخنان رهبر حکیم ما را در این باره در کتابی به نام «آزادی یعنی آزادی» جمع آوری کرده اند که خوب است مراجعه بفرمایید. http://Shop.Khanetolab.ir @ali_mahdiyan
مناظره درخشان و غنی نژاد، پانزده نکته از فرامتن
۱. در اداره کشور بجز اداره اوقاف، سازمان تبلیغات و ستادهای نماز جمعه وجماعت، روحانیت و اجتهاد مبتنی بر اسلام کماکان محو است:سلباً و ایجاباً. ۲. چیزی به نام اقتصاد اسلامی هنوز تدوین نشده. ۳. اختلاف کماکان بر سر چپ و راست است. ۴. اختلاف پیش از هر چیز فلسفی است تا سیاسی، و بیشتر سیاسی است تا اقتصادی. ۵. چپ زنده است و خود را به اسلام منتسب میکند. ۶. راست یکه تاز است و رگه های باقی مانده چپ را مانع میداند. ۷. اقتصاد انقلابی با واژه رسیدگی به محرومان و مستضعفان گره خورده. ۸. اقتصاد لیبرال معترف به بی اهمیتی به محرومیت است و رسیدگی به محرومان امر فرعی است. ۹. نظام بین المللِ متخاصم در نگاه اقتصاد دانان ایرانی حتی به عنوان یک متغیر مطرح نیست. ۱۰. لیبرال میداند چه میخواهد، مسلمان متحجر هم میداند چه میخواهد، اما مسلمان متجدد کماکان نمیداند. ۱۱. لیبرال کماکان نمیداند ریشه لیبرالیسم چیست و چه نگاهی به دنیا و خدا و آخرت دارد. ۱۲. اقتصاد دان نمیتواند فلسفه نداند. ۱۳. صرفاً باید خواندن سخنرانی های امام و رهبری نمیتوان از اسلام و انقلاب دفاع کرد. ۱۴. همه معتقدند اشکال ساختاری است و در رفع اشکال سراغ فلسفه میروند. ۱۵. قانون کماکان بی معنا است… https://twitter.com/jalilmohebby/status/1650754499047223300?t=7Rbkhgd_uAulhUx-s4Ty5A&s=19 @jalilmoheby