این روزها صحبت از متن نامه استاد عزیز جناب آقای دکتر رضا داوری اردکانی زیاد مطرح می شود و هریک از اشخاص وگروه ها ازمنظری آن سخنان وزین وقابل تامل را تحلیل وتفسیر می کنند.صحبت از تحول در علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی است.موضوعی که بیش از سی سال است که بصورت فرسایشی وسمبلیک دربین دانشگاهیان وحوزویان دست به دست می چرخد و نتیجه چندان درخور کاربردی از آن بیرون نیامده است ودرعمل وحدت حوزه ودانشگاه را به یک امرکاملا شعاری ،دستوری ،تعارفی ، سطحی ،سیاسی و نمایشی تبدیل کرده است که صد افسوس هزینه های بسیارهنگفتی صرف جلسات ،همایش ها،میز گردها ،مناظره ها و حق الزحمه ها وحق الجلسات مدعوین به این جلسات شده است.اما نتیجه چه شده است؟ آیا دراین بیش ازسی سال، علوم انسانی واجتماعی ما تحول بنیادین پیدا کرده است؟آیا با قاطعیت می توانیم بگوییم که حداقل یک رشته دانشگاهی ما درحوزه علوم انسانی وعلوم اجتماعی ، اسلامی و یا رویکردی اسلامی پیدا کرده است؟از دید نگارنده جواب در خود سوال نهفته است وتصورش باعث تصدیق وضعیت کمی وکیفی این موضوع می باشد.به نظر می رسد که توجه به نکات زیر ضروری است.
1_ دانشگاه به طور مبنایی حوزه را قبول ندارد ودر مقابل حوزه نیز به طور مبنایی دانشگاه را قبول ندارد ؛چراکه دانشگاهیان فی الجمله و نه بالجمله معتقدند حوزه درخوش بینانه ترین و بهترین شرایط ،درسنت باقی مانده است که البته این امر بسیارهم خوب است و نگهداری ازسنت ومیراث فقهی واصولی وتفسیری وادبی وعرفانی بزرگان حوزه کاری بس سترگ وشایسته تقدیر وفرض است برهرفرد دلسوزو علاقه مند به فقه محمد و آل محمد (علیهم السلام)؛ولی این امر شرط کافی برای بقا وارتباط وپاسخ به مسایل جدید ،مستحدثه ،پیچیده ،چند لایه ای و بین رشته ای بانسل های جدید با این سرعت تغییرات و شکاف نسلی اجتماعی ،فرهنگی ،سیاسی ،اقتصادی و امنیتی نمی باشد.از طرفی دیگر حوزویان نیز تمام علوم انسانی بکارگرفته شده دردانشگاه ها را مبتنی بر تفکر وفلسفه غرب که غیرقابل اعتماد واتکال می باشد،می دانند.و لذا درتجربه زیستی این سالها درفضای حوزه و دانشگاه به خوبی این تقابل عملی و جدال های پیرامونی آنرا می توان از نزدیک لمس ومشاهده کرد.شاید ازجدی ترین تقابل های مبنایی ای که خود چندین سال شاهد آن بوده و هستم بحث نظام مالی اسلامی تحت عناوین بانکداری اسلامی ،بازار سرمایه اسلامی ، مدیریت اسلامی ،اقتصاد اسلامی و….می باشیم که حقیقتا به نتیجه شفاف وروشنی هم نمی رسد.
2_تحول در علوم انسانی و رفتن به سمت تولید علوم انسانی با رویکرد اسلامی به ویژه در ایران اسلامی آرمان اساسی ما می باشد؛ولی نه به این شکل که به صورت دستوری و سیاسی به این امر در یک ضرب الاجل عجولانه ، الزام به تولید محتوا های کم مایه وبی رمق شویم؛بلکه خود نهاد دانشگاه و نهاد حوزه می بایست بصورت خلاقانه و نوآورانه ،توام با نشاط و آزادی بیان و آزادی پس از بیان ،بصورت مستمرو بسیارجدی تحت رهبری واداره افراد بسیارفاضل و دانشمند درتراز بسیاربالا ،نه افراد سیاسی و پر مشغله وکم مایه، راهبری شود.
3_ یاد گیری فرآیند مدل سازی و طراحی الگو بصورت تکنیکی ازغرب.به عبارت دیگر مشکل اصلی و حلقه واسط بین حوزویان عزیز ودانشگاهیان گرانقدر،ضعف در مدل سازی است که مکاتب غربی به خوبی مباحث فکری وفلسفی خود را برای کاربردی سازی وتزریق در متن اجرا،مدلسازی می کنند.
امیدواریم دردهه پنجم انقلاب اسلامی،این آرمان دست یافتنی رنگ تحقق به خود بگیرد.
دکتر مهدی حمزه پور عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق(ع)
به نقل از کانال دکتر مهدی حمزه پور